۱۸ مهر ۱۳۸۷

* پیرمرد در دادگاه خوراندن هر گونه خوردنی سمّی را به پسر بچه تکذیب کرد.
* هر گاه نام محصول حلوا شکری عقاب را می شنوم برای چند لحظه هوشیاری خود را از دست می دهم.
* پیرمردی در ترمینال کلمه ی اسکانیا را به اشتباه اسپانیا می شنود و شادمانه به طرف اتوبوس می دود.
* قبل از پخش فیلم در اتوبوس، پیام های بازرگانی با تبلیغ حلوا شکری عقاب شروع شد.

من تقریباً از هوش رفته بودم... نمی دانم چرا پیرمرد کناری ام از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. از فرط خوشحالی چیزی از جیبش بیرون آورد و به من تعارف کرد. روی جلدش به زحمت عبارت " حلوا شکری عقاب " را تشخیص دادم و هوش کامل خود را برای همیشه از دست دادم.