محمود از وقتی که ذرهبین خریده بود دیگر در مدرسه غیبت نمیکرد. هر روز یکی از همکلاسیهای نا آگاه را گیر میآورد و به بهانهی انجام دادن آزمایش، دست او را رو به آفتاب میگرفت. او نور را به وسیلهی ذرهبین به یک نقطه در پشت دست بچه میتاباند و منتظر میماند تا بسوزد.
|