۱۹ مهر ۱۳۸۸

پسر بچه لاغر‌تر از این حرف‌ها بود که پیرمرد بتواند جلوی خود را بگیرد. به سرعت از لابلای جمعیت عبور کرد و در چشم‌ به‌هم‌زدنی خود را روبروی پسر بچه‌ یافت. گلویی صاف کرد و در حالی که نفس‌نفس ‌می‌زد سوال مورد علاقه‌ی خود را مطرح کرد: ‌«می‌روی باشگاه تار عنکبوت؟»